مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
شاعر : یوسف رحیمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قالب شعر : مربع ترکیب
تــو فـاطــمــهای جـلــوۀ انـوار الـهـی تـو فـاطـمـهای بـیبــدل و لا یـتـنـاهی
تو قبله و، دلها همه تا کوی تو راهی عالم شده با نـور تو روشن، به نگاهی
زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت
دنیا نه فقط، عرش، سما، عالم لاهوت
از درک بـشـر منـزلت تـوست فـراتر تفـسـیر کـنـد قـدر تو را سـورۀ کـوثـر
تو فاطمهای روح و دل و جان پیـمـبر بستهست به جانِ تو، همه هستی حیدر
جـان تو شده بسـته به جان عـلی آری
در یـاری او از هـمگـان افـضلی آری
حـالا شـده این شهـر عـزاخـانـۀ مـولا آتـش زده نــمـرود به کــاشـانـۀ مــولا
در شـعـلـه شـدی آه تـو پـروانـۀ مـولا ای وای از این حـال غـریـبـانـۀ مـولا
جــان تـو و جــان عـلـی آرام نــداری
پـهـلـوت شـکـسـتـه ولـی آرام نــداری
مانـع شدهای یک تـنه از بُردن حـیـدر تو در وسط کوچه شدی جوشن حـیدر
کی گشت جدا دست تو از دامن حیدر؟ حیران شده از غـیرت تو دشمن حیدر
پس دیـد که بـا تو نـبـرَد راه به جـایی
وقتی که تو اینگونه به سوی علی آیی
بستند کمر آن همه بر کشتـنت این بار در کـوچه چهـل تن همه آمـادۀ پـیکـار
طوفان بـلا بود و تو دلخسته و بییـار شد غرق به خون از غم تو دیدۀ مسمار
گـفـتـند که با کـشتن تو کار تمام است
گفتی که نه این مرحله آغاز قیام است
با قـامت خـم دست بـه دیـوار گـرفـتی نـاگـه مـدد از حـیـدر کــرار گـرفـتـی
در دست که سر رشـتۀ پیکـار گـرفتی آرامش از آن خـصم ستـمکـار گرفتی
در سینۀ تو آه جگـر سوز، عـلی گفت
چشمان پُر از خون تو آن روز علی گفت
بـر پـای نـمـودی وسـط کـوچه قـیامت جان دادی و جان ولیات ماند سلامت
ای خـون تو احـیاگـر اسـلام و امـامت آخـر به سرانـجـام رسد اشک مـدامت
یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
بـر پـرچـم او نـقـش «عـلـیّاً ولی الله»
|